سال ۱۳۸۸ بود و من و شرکام در شرکت تکفام پرداز پاسارگاد داشیم روی پروژه های خدماتی با دستگاه لیزر CO2 کار میکردیم و من همچنان توی ذهنم این بود که با گسترش اون کسب و کار یه مرکز ارایهی خدمات حک و برش لیزری رو توسعه بدیم.
تو یه میهمانی خانوادگی با آقای محمد محمدی یکی از برادران محمدی که مالک فروشگاه لوتوس بودند هم صحبت بودم که خیلی اتفاقی بحثمون کشید به نمایشگر های لمسی و من بهش گفتم که چند وقت پیش با استفاده از فن آوری فویل لمسی Touch Foil یک نمایشگر لمسی ۴۲ اینچی برای یک مشتری در شرکت ورسک (شرکتی که متعلق به خواهرم بود و من اونجا کار میکردم) درست کردم. وقتی که جزییات فنی بیشتری از نحوهی کارکرد فویل لمسی رو برای آقای محمدی توضیح دادم یه ایده ای در ذهنش شکل گرفت و گفت: ما تو مجتمع کامپیوتر ایران یک فروشگاه تخصصی فروش مانیتور رایانه داریم و بنا به دلایلی که مفصل بود و نمیخوام اینجا توضیح بدم تمایل داریم خریداران قبل از ورود به فضای نسبتا کوچک فروشگاه تصمیمشون را تا حد زیادی گرفته باشند و فروشنده های ما اطلاعات نهایی رو بدند و فروش رو نهایی کنند. اینجا بود که بهش پیشنهاد دادم با استفاده از فویل لمسی که تا اون موقع چینی ها هنوز موفق به تولیدش در ابعاد بزرگ نشده بودند ویترین فروشگاه رو به یک نمایشگر لمسی تبدیل کنیم.
خیلی سریع، بهصورت پروژه شخصی و خارج از شرکت، سفارش واردات دو عدد فویل لمسی رو ثبت کردم. چند هفته بعد، از طریق پست سریع TNT یا DHL (دقیق یادم نیست کدوم، ولی اون موقعها اینا تو ایران فعال بودن) یه تیوب مقوایی به قطر حدود ۱۵ یا ۲۰ سانت و طول ۱۲۰ سانتیمتر به دستم رسید.
فویل لمسی همون سیستم لمسی خازنی (Capacitive Touch Screen) هست که امروزه روی موبایلها و تبلتها و نمایشگرهای لمسی بزرگ و میزهای لمسی میبینیم. ولی اون موقع هنوز خیلی شناخته شده نبود، مخصوصاً تو این ابعاد. روش نصبشم مثل چسبوندن شیشه دودی ماشین بود. باید روی شیشه لمینیت میشد.
یادمه همون روزی که میخواستم فویل رو نصب کنم، تو خیابون اعتراضات بعد انتخابات ۱۳۸۸ اوج گرفته بود. مجتمع کامپیوتر ایران که پایینتر از میدون ولیعصره، کلی شلوغ بود. کاسبهای اونجا هم با خنده و تمسخر میگفتن:
"تو حالت خوب نیست، وسط این شلوغیا اومدی اینجا داری چیکار میکنی؟!"
راست میگفتن! من واقعا حالم خوب نبود. از کنجکاوی داشتم میمُردم که ببینم نتیجهی کار چطور میشه.
بعد از اینکه شیشه ویترین فروشگاه رو چندین بار تمیز کردم — دقیقاً مثل وقتی که میخواین گلس گوشی رو عوض کنین — با مایع مخصوص و اسپری روی شیشه و هر دو طرف فویل رو خیس کردم. بعد، فویل رو روی جایی که از قبل با ماژیک CD علامت زده بودم، چسبوندم. با اسکوئیجی شروع کردم به تخلیه مایع اضافی از بین فویل و شیشه.
کاسبهای دور و بر دیگه مطمئن شده بودن من دیوونهم! حق هم داشتن. اون روزا تقریباً هیچکس با این فناوری لمسی آشنا نبود. خودم هم فکر نمیکردم که همین کار، مسیر کاری و آیندهم رو عوض کنه.
بعد از نصب فویل، یه نمایشگر LCD سامسونگ رو داخل ویترین گذاشتم. خوشبختانه اندازهگیریهام دقیق دراومد و چهار گوشه فویل و نمایشگر لمسی بزرگ کاملاً منطبق شدن. البته ابعاد فویل از هر طرف یه سانت از نمایشگر بزرگتر بود. بعد هم با درایور مخصوص و کالیبره کردن سیستم، کاری کردیم که انگشت کاربر روی شیشه، مثل پوینتر ماوس کار کنه.
قسمت جالب ماجرا اینجا بود که رهگذرا میتونستن شیشه سکوریت ویترین رو لمس کنن و بدون هیچ تماس مستقیمی با سختافزار، محتوای داخل نمایشگر لمسی رو کنترل کنن.
اما قصه به همینجا ختم نشد…
بعد از اینکه ویترین فروشگاه لوتوس به کمک فویل لمسی به اولین و بزرگترین نمایشگر لمسی عمومی ایران تا اون تاریخ تبدیل شد، تازه اول گرفتاری هامون بود! چون در اون بازه زمانی هنوز وبسایت های امروزی که با گرافیک قابل قبول و ظراحی واکنش گرا (ریسپانسیو) امکان مقایسه سخت افزار ها رو فراهم میکنند وجود نداشتند و من که سواد نرم افزاری زیادی ندارم با چند نفر از دوستان برنامه نویسم مشورت کردم و سناریوی مورد نظرم رو باهاشون به اشتراک گذاشتم. نهایتا به کمک یکیشون تونستیم یه نرم افزار (که صد البته ایدهآل هم نبود) برای نمایش محتوا و ایجادامکان مقایسهی انواع مانیتور از طریق لمس نمایشگر لمسی توسط رهگذران و مشتریان بالقوه داخل پاساژ فراهم کنیم.
خیلی زود این ویترین لمسی تبدیل شد به نقطه عطفی در کسب و کار ما تا جایی که به این نتیجه رسیدیم که باید بصورت تمام وقت و متمرکز روی راهکار های تبدیل نمایشگر های معمولی به نمایشگر های لمسی کار کنیم.
کمتر از چند ماه از نصب این ویترین لمسی تماسی داشتیم از معاونت انفورماتیک بانک صادرات که منجر شد به بزرگترین پروژهکاری شرکت تکفام و بعد از اون فعالیتمون رو روی ارایهی خدمات با دستگاه لیزر CO2 بطور کامل خاتمه دادیم و اینجوری شد که نمایشگر های لمسی بزرگ رویا و اولین بیزینس پلن زندگی من رو بر باد داد!